رژه میروند توی سرم ، واژه ها از پی هم. کار دارم نمیشه قلم بزنم!! آنقدر فکر را مشغول میکنند تا بنویسم شان ، وقتی نوشته میشوند رها میشوند!!! میفهمم! خلاص میشوی!میفهمم! شاید نوعی مرض است! شاید هم خود آگاهی! شاید جوشش قلم است، شاید هم شوق بودن! نمیدانم!… بیشتر »
   چهارشنبه 24 اردیبهشت 1404نظر دهید »
آخرش سوخت….من دیدم به اتمام رسید شوق قلم….من دیدم حرمت می وساقی و خوبرویان،دست مایه شد…من دیدم کاش دیده نشده بود ، رویم کاش پنهان بود ، خویم کاش در بازی آتش و هیزم، رودخانه بود جویم کاش اینقدر عمیق نبود تداخل معنا کاش بوی دامن ام،یاس… بیشتر »
   سه شنبه 23 اردیبهشت 1404نظر دهید »
#متن_آزاد بسم النور می دوم با اشک دم مغازه…. آقام نشسته؛روی صندلی نارنجی اش و تکیه داده ، چی شده؟ چرا گریه میکنی؟ هیچی!! در حالیکه پاهامو میکشم روی زمین و شل شل میرم بطرفش، میرم روی پاهاش میشینم، دستش را پشتم گذاشته نیفتم! میگه هوبی، بیسکویت کرم… بیشتر »
   پنجشنبه 18 اردیبهشت 1404نظر دهید »
الهی! ای که با اسم رحمانیت ات، #معلم علَّم القرآن شدی! خلق کردی و دوباره بیان آموختی. بنام تو زبان‌ها گویا شد و جان‌ها شیدا، بیگانه آشنا شد. زشت ها زیبا و کارها هویدا و راه‌ها پیدا شد. راهی برای #معلمان گشودی تا قلوب المخبتین را، واله کنند. سُبل… بیشتر »
   جمعه 12 اردیبهشت 1404نظر دهید »
گیسوی طلایی #آفتاب صبح! دیگر تنهایی ام را ترانه نخواهم کرد! میروم تا برسم به رودخانه. آب تنی خواهم کرد! با پای برهنه کنار ساحل! روی چمن! باد می وزد لای موهایم. شالم را می سپارم به سرعت باد! باد یا آن می‌چرخد و می‌رقصد و می‌آورد دوباره بر سرم با ناز! دست… بیشتر »

موضوعات: دلنوشته هایم
   جمعه 12 اردیبهشت 1404نظر دهید »
الهه تجویز کرده بود …. مناجات سیدمهدی شجاعی را می‌خواندم من هم کمی دخل‌وتصرف اش دادم به امید نیاز ! وقتی‌که “اسبی” در آستان “حسین"،به معرفتی چنان دست می‌یابد ، روا نیست که سالکان کوی او محروم از معرفت بمانند… مهربان عشق!!… بیشتر »
   دوشنبه 1 اردیبهشت 1404نظر دهید »