پیوند: https://kowsarblog.ir/admin.php?ctrl=items&action=new&blog=12121

الهی! ای که با اسم رحمانیت ات، #معلم علَّم القرآن شدی!
خلق کردی و دوباره بیان آموختی.
بنام تو زبان‌ها گویا شد و جان‌ها شیدا،
بیگانه آشنا شد.
زشت ها زیبا و کارها هویدا و راه‌ها پیدا شد.
راهی برای #معلمان گشودی تا قلوب المخبتین را، واله کنند.
سُبل الراغبین را به سویت بگشایند.
آن‌ها می‌گفتند؛ نشانه‌های قاصدین واضح است. قلوب عارفین را فارغ کنید تا اصوات داعین را بشنوند؛چرا که هنگامه مفتح‌الابواب رسیده! دعوتت مستجاب و استجابت شد ای نور!
راه‌های بازگشت ؛ مقبول افتاد ! و
چشم، اشک رحمت!
گفتی: دادرس است،استعانت بخواهی،هست!!
اما فکر نمی‌کردم زلل را هم اقاله کند!

استاد!
گفتی بیا! آسمان‌ها را نگاه کن…
رزق را…
عطا را ….
جوایز سائلین را….
گفتم ؛ من “عوائد المزید ” می خواهم .
تشنه ام!
گفتی: “مناهل الظماء مُترعه”
ترانه شدم …نواختم و خواندم ؛
“متی نَنتفعُ مِن عَذب ماءک"… آب گوارا می‌خواهم.
باران شدی!
آب عنایت تو به سنگ رسید
سنگ بار گرفت
سنگ درخت رویانید.
درخت میوه بار گرفت
چه درختی؟ درختی که بارش همه شادی: مزه‌اش، هم انس و
بویش، همه آزادی.
درختی که ریشه آن در زمین وفا .
شاخ آن برای رضا.
میوه آن معرفت و صفا.
و حاصل آن دیدار و لقاء است.

#پیغمبران_کلمات_جادویی!_روزتان_مبارک🍃🍃🍃
#میری

   جمعه 12 اردیبهشت 1404نظر دهید »

گیسوی طلایی #آفتاب صبح!

دیگر تنهایی ام را ترانه نخواهم کرد!

میروم تا برسم به رودخانه.

آب تنی خواهم کرد!

با پای برهنه کنار ساحل! روی چمن!

باد می وزد لای موهایم.

شالم را می سپارم به سرعت باد!

باد یا آن می‌چرخد و می‌رقصد و می‌آورد دوباره بر سرم با ناز!

دست میکشم روی زلف گندم زار.

مثل کودکانه های بعد از آخرین بازی.

مثل دست انداختن دور گردن بهترین رفیق.

راه می‌رم تا عمق عمق کلمات.

تا آنجا که بوته ها روید.

دیگر غروب، تنها نیست.

صدای پرستوها زیباست.


موضوعات: دلنوشته هایم
   جمعه 12 اردیبهشت 1404نظر دهید »

الهه تجویز کرده بود ….
مناجات سیدمهدی شجاعی را می‌خواندم من هم کمی دخل‌وتصرف اش دادم به امید نیاز !
وقتی‌که “اسبی” در آستان “حسین"،به معرفتی چنان دست می‌یابد ، روا نیست که سالکان کوی او محروم از معرفت بمانند… مهربان عشق!! ” اسب تیزتک بیابانی” رم کرده‌است شکارش کن!
می گوید: ای خداوند تنهایی! آن زمان که همگان به انسان پشت می‌کنند تنها حضور تو تنهایی و طراوت می‌بخشد خودت را از ما دریغ نکن! بگذارم من هم بگویم اتفاقاً آن زمان که همگان به انسان روی کرده‌اند باز تنها و تنها حضور تو تنهایی قلبم را طراوت می‌بخشد!
ای خداوند نجابت! دختران تشیّع نجابت را از جانشان عزیزتر می دارند، جانشان را پیش‌مرگ نجابت شان قرار ده!
ای خدای عاطفه! عاطفه جویان ناکام را در همین جهان به سرانجام برسان! گفتم: آمین! مرغ آمین هم خندید
ای خدای قنوت تب‌دار! توچه نزدیکی آن زمان که دست‌ها به سوی تو بالا می‌آید، پای ما را از زمین بکن !..خدای مهربانم !انگشتهایت رازیر یال‌های اسب تیزتک زدی وبه باد سپردی و پشت زین ام را نوازش کردی! شیرین بود..ه سرت را نزدیک چشم‌هایم آوردی و من بودم و پلک فروافتاده و اشک!
نعمت انکسار دل را ارزانی داشتی! پیوندها نگسستم که دوس نداری بگسلم!
ای “خدای اشک “! اشک دوری حسین آب حیات است میان من و گریه فاصله مینداز !
دنیا حیرتکده است سهم ما را افزون کن!
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی! که جز ولای توأم نیست هیچ دستاویز"”

   دوشنبه 1 اردیبهشت 1404نظر دهید »

حس عجیبی است!دوست داشتنی است!وصف نشدنی است….
خودت ،و فقط برای خودت پسندیده میشوی.
یادم می‌آید دختر چابک و پرشورهفده ساله ای بودم توی کلاس طرح کاد که یکماه تابستان باید می آمدیم.معلم های موقت و زود گذر، وسطهای ترم یکروز استاد بازی بیست سئوالی گذاشت هر چه می‌گفتیم به جواب نمی‌رسیدیم! آخرین سئوالها استاد گفت یکی از خودتان است ، کلاس ۳۸ نفره! حالا تازه باید بگردیم کدامیک از ما است، آخر سئوال بیستم گفت ؛ میری است.
ناباورانه !_مورد نظر استادی که اصلا ارتباطی نگرفته بودم_ هم شوق زده و هم یکجورایی انگار خجالت کشیدم بین بچه ها! خودم نمیتونستم بپرسم چرا !ولی دوستان پرسیدن خانم چرا؟!گفت برای اینکه…..دیگر یادم نیست چها گفت ولی یادم است خودم را برای خودم توصیف کرد.
هر وقت تدریس میکردم ،دوستان می‌گفتند بشین فقط حرف بزن لازم نیست چی میگی،همین که می‌میبینیمت دوست داریم.هنگام تبلیغ بعد کلی مطلب علمی که برایش زحمت کشیده و پژوهش و جمع آوری و تنظیم و گویش مناسب مخاطب و فراز ها و فرود ها….اگه کسی میومد میگفت استاد ما شاءالله چقدر زیبا، چقدر قشنگ خوندید و….یکجورایی خوشمم نمی اومد…
دوست نداشتم این تعریف ها را.
ایندفعه نجابت و پوست سفید و چشم رنگی و قد بلند و وقار و جذبه ظاهرت و صدای سوزناک آواز و…نبود که بگویند دوست داشتنی هستی! این دفعه تورا نمی‌شناسند، تورا با چشم ظاهر یادشون نیست، حتی صدایت را در حد سلام و علیک نشنیده اند….ولی انگار بهتر از بیننده ها دیدنت،بهتر از شنیده ها شنیده اند تورا،بهتر از حس ، احساس کرده اند! کاش می شد عمق کلماتم را به اوج احساس کبوتران پرواز دهم و به دریای بیکران آب، آبی کنم…شور ببخشم،پرتاب کنم و قطره قطره شبنم را بر روی گلبرگ ها برقصانم!
وه ! چه وصف ناشدنی میشد و کشتار سینه کبود در میان رنگهای نادیدنی!
حالم خوش است برای اینکه خدای مهربانم دوباره با چیزی دارد امتحان می‌کند که باید برای نجات خودم و دوستدارانم اشک را برای #الهه ی اشک ،سیلاب کنم.
خدایا ماندگاری و درجات از توست،حب و سوز و اشتیاق و مهر و ماه شدن از توست.پناهم بده ای پناه دلداران.
#میری/ ساعت ۷صبح روز شنبه/۳۰ فروردین

   شنبه 30 فروردین 1404نظر دهید »

?هدیه‌ی معنوی?

در حق دیگران دعا کن تا….


✍️مولایمان امام صادق (علیه السلام) می‌فرمایند:
?اگر شخصی در پشت سر برادر مؤمنش برای او دعا کند، از عرش ندا می‌شود:
برای تو صد هزار برابر مثل او است (صد هزار برابر برای تو است)

?این در حالی است که اگر برای خودش دعا می‌کرد، فقط به اندازه همان یک دعایش به او داده می‌شد.
?پس دعای تضمین شده‌ای که صد هزار برابر آن داده می‌شود، بهتر است از دعایی (دعای شخص دعاکننده برای خود) که معلوم نیست مستجاب بشود یا نشود.

?من لایحضره الفقیه، ج2، ص212

1643053243photo_2022-01-24_11-37-41.jpg

   دوشنبه 4 بهمن 1400نظر دهید »

1 3 4 5 6