بسم الله الرحمن الرحیم

زمان انگار ایستاده بود . آرامش و رخوت سایه انداخته بود، هیچ صدایی نمی آمد و هیچ نسیمی نمی ورزید .
انگار هیچ تحرکی در آفرینش صورت نمی گرفت
زمین مرده بود. خاموش ، دردناک ، بغض آلود. گام هایش خاک آلود .
نیزه شکسته ها را کنار زد ، سنگ هارا ، شمشیرهای خون آلود شکسته را هم کنار زد.
چقدر آرام بود!
چه صولتی!چه جبروتی! چه فخری!چه فخامتی! چه شکوهی! چه عظمتی و چه درد و سکوتی!
اما ؛ آرامتر از هر آرامی! تاریک تر از هر سیاهی! خمیده تر از هر کمانی! تشنه تر از هر عطشانی
با تمام وجود و احساس!
رشحات شبنم وار آب بی صدا بر روی خاکهای تف دیده کربلا ، دیگر خود کوثر بود که آمده بود به استقبال !
آه! استقبال نه!
آمده بود به سراغ عشق! مهر سکوت بر لب! آب! آب نیاز !
امام زمان ام ! برادرم! نور چشمم
از چه کسی باید دل می کند ؟ کدام کلام بود که بتواند زینب را به این دل کندن ترغیب کند! زمان انگار ایستاده بود و تماشای آخرین و زیباترین پرده وصال!
نیاز وانتظار . انتظار و نیاز !
لرزش لب ها و گونه ها، تلفیق نگاه ها و تار شدن چشم ها و عاقبت او بود که دست گشود و به زیر بدن بی سر برد و خواند..؛ اللهم تقبل هذا القربان
و لبهای ترک خورده خود بر رگ های عشق گذاشت: آیا تو برادر منی؟
این حال خوشش. این سکینه و این آرامش اش ، این صولت و جلالش ، چشمهایم را خاموش کرد. خالی و خالی تر شدم.
سکینه ناگهان صیهه زد،گریبان درید و خود را در آغوش بدنی که گلاب شده بود!!
بوی سیب بود و نوای عاشقانه ای بود که او را به هوش آورد که :
دخترم!سکینه ام !آرامش دلم! صبوری کن! با تکیه بر خدا صبوری کن و بخوان!
شیعتی إن ما شَربتُم ماءَ عَذبٍ فاذکرونی ……………………………..أو سَمِعتُم بِغریبٍ أوشهیدٍ فأندُبُونی
گویی پدر داشت گرمتر از وداع او را به سینه می فشرد و اشک می ریخت .معصومانه گریه می کردم ، دیگر در مردمک چشمهایم ،تصویر او نبود،تصویر علی اکبر نبود ، تصویر عباس نبود، بدن چاک چاک و پر وبال خویش!
کسی که گریه می کند به آرامشی هر چند نامحسوس دست می یابد، اما کسی که بغض ، گلویش را می فشردو اشک در پشت پلک هایش لمبر می خورد و اجازه گریستن به خود نمی دهد، بیشتر در خودش می شکند و هیچ می شود. مثل عمود خمیده ای که بخواهد خیمه ای را سر پا نگه دارد، نگاه می دارد، امام به قیمت شکستن خود!
دیگر هدایت معنوی وتصرف وجودی پدر بر دختر! نه بالاتر از آن! مولا بر مرید! امام بر مأموم!
چقدر دلم برایت تنگ شده مولای من!
امام زمان اش دل به دیدار معبود اش داد و از حیطه زمین رحیل بست و فرار به سوی لقای او! (ففروا الی الله) اما قلب اش را در دست کسی سپرده بود تا او قابض ارواح شود.او آرامش دنیا شود و او دغدغه امامان پس از خود شود!
پیامبری ات مبارک عقیله بنی هاشم!
سکینه ی ماندن دینداری ! مصداق آرامش قرآن !
“هو الذی انزل السکینه فی قلوب المومنین” ؛ پرسیدم که این سکینه چیست؟ فرمود : ایمان است .
همچنان که بدنبال آیه آمده است؛” لیزدادو ایمانا مع ایمانهم”
حکم ماموریت همین بود، بمانی سکینه جانم! سالهای زیاد سخن گفت وخواند و شعر گفت و سرود!
و در خدا غرق شد تا” لیزدادو ایمانا”
سکینه همان اطمینان و آرامش وبصیرت بود
روایت هم میگوید؛ اگر ایمان در همه افراد یکی بود و هیچ نقصانی و زیادتی نداشت دیگر احدی بر دیگری برتری نمی داشت و نعمت ها و مردم همه برابر می شدند و فضیلتی در کار نبود ولی این تمامیت ایمان است که مؤمنین را بهشتی می کند و این زیادتی است که مومنین را از نظر درجاتی که نزد خدا دارند مختلف می کند.
این کمی ایمان است که مقصرین را داخل آتش می سازد!
باز هم بگویم او خود : شاهد شد، مبشّر شد و نذیرشه تا نتیجه رسالت این شد؛( شاهداً و مبشراً و نذیرا)
تسبیح بُکرتاً و اصیلاً گفت حسین!
لِتُعَزّوا ، صلابت و تقویت دین، جلوه ی حسین!
وقار وکرامتِ ماندن و آزادگی هم شد حسین!
سکینه ، سکینه ، سکینه ، سه بار در سوره فتح !
گویی این صمأنینه قلب حسینیان است که تکرار شده تا ماموریت هدایت معنوی عالم را برای نصراً عزیزاً مهیا کند.
نورانی کردن دلها نور می خواهد و این نور تو هستی که تلازم ایمان و عمل بسترش را رونق می بخشد
از آن حکایت عظیم ، هنوز گفتنی بسیار مانده!
هنگامه بازگشت است. اربعین نزدیک است!
اگر فقط آنچه را که من دیدم می دیدی بشریت را به نفرین خود می سوراندی!
آوارگی ما اهل بیت خاندان رسالت، کوچه های یهود، نگاههای مسموم، مجلس شراب و ما؟! گرسنگی طفلان و تشنگی رباب و خرابه شام و دستهایکوچک و ظریف رقیه جان ام!…
حیوان ترین حیوان ها! با یک دسته زن وبچه بی پناه که داغ دیده اند؛ مصیبت کشیده اند ، شهید داده اند، سیلی خورده اند و یتیم شده اند و به اسارت درآمدند ، چنین جفایی را روا نمی دارند! ولی آنها تاریخ واژگون را رقم زدند.
حالا این بود؛صدای صوت انسانیت با سفارتخانه فتح مبین!
گسترش اسلام! با؛منظومه ای از کهکشان بی نهایت آرامش زینب !
شرح تاراج تمامت گلستان و جانسوز تر از آن شرح شهادت باغبان است
روزهای سختی پیش رو است؛ تاریخ مصوبّی که این روزها در غزه جلوه کرده اما بی ساربان!
زنانی که در فراق فرزندانشان، بی عمر زیسته اند و خواهند زیست!
ومردانی که از پشت پرده لرزان اشک ، به تماشای تاراج رفح نشسته اند.
گویی هنوز صوت جمیلی بر سر نیزه است که ندا می کند:
” اَم حسبتَ ان اصحاب الکهف والرقیم کانوا مِن ایتنا عجباً “
————————————-
*حکم ماموریت رهبری به حضرت روحانی
هدایت معنوی
نورانی کردن دلها
توصیه به صبر و سکینه و ثبات مردمی ……ظهر پنجشنبه؛ ساعت 12 / 10 مرداد 1404

   جمعه 10 مرداد 1404نظر دهید »

حس عجیبی است!دوست داشتنی است!وصف نشدنی است….
خودت ،و فقط برای خودت پسندیده میشوی.
یادم می‌آید دختر چابک و پرشورهفده ساله ای بودم توی کلاس طرح کاد که یکماه تابستان باید می آمدیم.معلم های موقت و زود گذر، وسطهای ترم یکروز استاد بازی بیست سئوالی گذاشت هر چه می‌گفتیم به جواب نمی‌رسیدیم! آخرین سئوالها استاد گفت یکی از خودتان است ، کلاس ۳۸ نفره! حالا تازه باید بگردیم کدامیک از ما است، آخر سئوال بیستم گفت ؛ میری است.
ناباورانه !_مورد نظر استادی که اصلا ارتباطی نگرفته بودم_ هم شوق زده و هم یکجورایی انگار خجالت کشیدم بین بچه ها! خودم نمیتونستم بپرسم چرا !ولی دوستان پرسیدن خانم چرا؟!گفت برای اینکه…..دیگر یادم نیست چها گفت ولی یادم است خودم را برای خودم توصیف کرد.
هر وقت تدریس میکردم ،دوستان می‌گفتند بشین فقط حرف بزن لازم نیست چی میگی،همین که می‌میبینیمت دوست داریم.هنگام تبلیغ بعد کلی مطلب علمی که برایش زحمت کشیده و پژوهش و جمع آوری و تنظیم و گویش مناسب مخاطب و فراز ها و فرود ها….اگه کسی میومد میگفت استاد ما شاءالله چقدر زیبا، چقدر قشنگ خوندید و….یکجورایی خوشمم نمی اومد…
دوست نداشتم این تعریف ها را.
ایندفعه نجابت و پوست سفید و چشم رنگی و قد بلند و وقار و جذبه ظاهرت و صدای سوزناک آواز و…نبود که بگویند دوست داشتنی هستی! این دفعه تورا نمی‌شناسند، تورا با چشم ظاهر یادشون نیست، حتی صدایت را در حد سلام و علیک نشنیده اند….ولی انگار بهتر از بیننده ها دیدنت،بهتر از شنیده ها شنیده اند تورا،بهتر از حس ، احساس کرده اند! کاش می شد عمق کلماتم را به اوج احساس کبوتران پرواز دهم و به دریای بیکران آب، آبی کنم…شور ببخشم،پرتاب کنم و قطره قطره شبنم را بر روی گلبرگ ها برقصانم!
وه ! چه وصف ناشدنی میشد و کشتار سینه کبود در میان رنگهای نادیدنی!
حالم خوش است برای اینکه خدای مهربانم دوباره با چیزی دارد امتحان می‌کند که باید برای نجات خودم و دوستدارانم اشک را برای #الهه ی اشک ،سیلاب کنم.
خدایا ماندگاری و درجات از توست،حب و سوز و اشتیاق و مهر و ماه شدن از توست.پناهم بده ای پناه دلداران.
#میری/ ساعت ۷صبح روز شنبه/۳۰ فروردین

   شنبه 30 فروردین 1404نظر دهید »

شیخ الفقهاء و صاحب کتاب عالی منتخب الاثر در اثبات امام زمان علیه السلام


آیت الله العظمی شیخ لطف الله صافی گلپایگانی:

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﺎ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﻣﺎ، ﻫﻤﻪ ﻣﺎ، ﺑﻪ ﺁﺷﻨﺎﻳﯽ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﮑﺘﺐ، ﺑﻪ ﺩﻳﺪﻥ ﺍﻳﻦ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﻟﻬﯽ ﻣﺤﺘﺎﺟﻴﻢ، ﺑﺎﻳﺪ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﻭﻟﯽ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﺎﻣﻞ ﻭ ﮐﺎﻣﻠﺘﺮ ﮐﻨﻴﻢ.
ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﮐﺮﻡ، ﺻﻠّﯽﺍﻟﻠّﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻭ ﺳﻠّﻢ، ﻣﯽﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: ﻣَﻦْ ﻣﺎﺕَ ﻭَ ﻟَﻢْ ﻳَﻌْﺮِﻑْ ﺍِﻣﺎﻡَ ﺯَﻣﺎﻧِﻪِ ﻣﺎﺕَ ﻣَﻴْﺘَﺔً ﺟﺎﻫِﻠِﻴّﺔً :ﻫﺮ ﮐﺲ ﺑﻤﻴﺮﺩ ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﺼﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ، ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﺟﺎﻫﻠﯽ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .


موضوعات: شناخت
   جمعه 7 اردیبهشت 1397نظر دهید »