با خدا هم گاهی خجالت می‌کشم
شبها موقع خواب همیشه گریه می‌کردم که خدایا من مزه دوست داشتن واقعی را نچشیدم ؛اما خلق ات را دوست خواهم داشت. مسلما عاشق نخواهم بود.
اون موقع شبها با گریه خوابم می‌برد
حالا روزها هم گریه می‌کنم
گاه و بیگاه
هر وقت یاد خدا می‌افتم
هر وقت نماز می‌خونم
خدایا مزه عاشقی خوب است و دیگر هیچ چیز را دوست نخواهم داشت.
دیگر هم روزها گریه می‌کنم و هم شبها!
هم نداشتن اش در شبها و هم داشتنش در روزها
این همه ضد…..
گاه میخندم و گاه خسته ام
گاه در بهشت ام و گاه در میان حرارت آتش
دیگر هیچ چیز نمی‌خواهم!!
خدایا دیگر نمیگویم : ملیک صدق ات را می‌خواهم
اون را هم نمی‌خواهم!مال خودت………..مالک تویی.مهر تویی.حبیب تویی و من هیچ!
ساعت 2 بعد از ظهر/9 دی 1404

موضوعات: دلنوشته هایم
[سه شنبه 1404-10-09] [ 02:58:00 ب.ظ ]