عمو جانم! گلم امّا گلابم را ززیر سم اسبها بو کن!

مولای من ! احلی من العسل از بوییدن تو ،شیرین شود

طعم بوی سیب، سحر! کنار باب السلام مست و شادت ات کند.

یبچارگی و حسین؟!!

هیهات!

تو قسم ات هم ، همه وصال است؛

دستهایت، میفشارد! حس میکنی؟

کجارا؟ گونه یا بازوان یا دستها را؟

ایندفعه قلب ام را!

یاس از بوی عبایت، حیرانِ لولاک لما خلقت الافلاک است

قلم ؟ نه!

بگو

قلب!

قلب!

قلب!

و ما ادراک قلب!

مهجه القلبی؛ …..

أحبک یا عشق! جعلت فداک یا پسر فاطمه؛ یا حسین.

   چهارشنبه 18 تیر 1404نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

حالت صحرا پردرده!

بغض عجیبی توی سینه است

چشمهای زینب ،چشم براهه!

دستهای زینب ؛ جبرئیله

آغوش او ؛ غم و نوحه ی ربابه.

اما

تموم غصه اش ؛ غم یاره!

بی وفا نبودی حسین!

اینهمه درد و من؟!

منی که نازدانه ی زهرا هستم

دردانه علی بودم!

آسایش و همسر جعفر و مادر عون ام!

منی که هیچ مردی !کلام آخرم نشده بود

منی که از ندیدن تو ،خانه بخت شد جهنم حیاتم!

بدون تو….وای!

با اینهمه کودک مدافع حرم ات!…وای

با زنان شهیدان جان برکف ات!…وای

با دردانه و یادگار ولایت ات؟!! با تن رنجورِ و قلب غمزده اش!

چطور دلت آمد !!بی انصاف ! حسین!!!

از همه بدتر این نگاههای مسموم بی غیرتان به خیام ات را چ چ چ کنم؟؟!!

من و این همه درد!!

یا صاحب الزمان! یا صاحب الزمان! أغثنی

غروب عاشورا 1404/یکشنبه

   چهارشنبه 18 تیر 1404نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

گفته اند که ده روز محرم؛ راه اَسرع و اَدق وصلِ معشوق است.

*وصل شویدزودتر!!

همه دل برای تو بود یا حسین!
اما
زمینی!!
زغال شده بود ! و گاه خاکستر!
دیگر نوبت به زغالهای خاموش وجودم و تفت و باد زدنش نرسید!!
عاشورا شده بود!
داشت دیر دیر میشد
دیشب شهادتنامه عشاق امضاء شده بود!
وقت وقت لفاظی بود برای محبوب!
دلبری کنی میخردت اگر چه دیر آمده باشی!

بدتر از حرّ ام آقا!
راه بستم؟
دل زینب کبری را لرزاندم؟ سیاهی لشکر دشمن را زیاد کردم تا دل سکینه بلرزد؟
خوب چیم؟!!
بگو! بگو!
یک به یک عاشقانت دارند رقص خون می‌کنند.
بگذار برایت روی میدان بروم ،عزیز زهرا!
اصلا،صبر کن آقا! شعر تازه ات را بخوانم و اونوقت…!
مولای من ! بخوانم! یا دهر اف لک من ..

نخوان ای جان!
خودم خواندم تا شما نخوانید اش!
خودم ماندم تا شما بمانیدش!
اُف کجا بود از این دهر؟!!
دهر منم!
عشق منم!
اصلا معشوق منم!
مولای من….دخیلم! بپذیرم آخه !
دیگر نخوان….!
بگذار بگویم تا مست ات شوم ، بیخوداز رب و الهت شوم
بسم الحسین.
الرحمن الرحیم، حسین!
ذوالجلال و الاکرام حسین!
ای مهربان‌تر از پدر و مادرم ، حسین!
حسین..!
حسین…

#میری/ساعت ۸ /صبح عاشورا1404

   چهارشنبه 18 تیر 1404نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

اگر در روزگار علی علیه السلام بودم….

_اسماء بنت عمیس می شدم برایت!
_راوی رد الشمس میشدم برایت.
_ام حارث میشدم تا اطلاعات امنیت ات باشم.
_ام ذریح میشدم تا شاعرتو باشم و از تو شعر
بسرایم(چقدر لذت داشت!چه مردمان خوبی بودن که با وجود اشعار ام ذریح ، او را نسبتی نمی دادن، یا اگر میدادن هم به جهنم! تو علی بودی و هر چه بواسطه تو برسد نیکو است)
_لیلی غفاریه میشدم تا پرستار تو و سپاهت باشم.
و یقینا
ام الخیر سخنور صفین، می‌شدم تا خدمت معاویه ببرند من را و آنچنان کولاک کنم که در راه تو کشته شدن ، افتخارم شود.

مولای من نمی پسندی؟
آقا جان نمیخواهی؟
بله.چشم.
صبر کنیم! عده و عدّه لازم داریم!
باز هم به چشم! علی عینی!
جُعلتُ فِدااااااک.
آنقدر جانانه دفاع کرد زرقاء بنت عدی! که
سپاهیان ات در جنگ صفین با روشنگری او ترغیب می شدند.
زرقاء در جواب معاویه چه گفتی ؟!
که
معاویه گفت: تو مردم را تشویق به جنگ می­کردی و می­گفتی؛ مهاجرین و انصار باید صبر کنند و در راه حمایت حق و برانداختن باطل کوشا باشند؛ بدانید که خضاب زنان از حنا و خضاب مردان از خون است.
_ زرقاﺀ گفت: آن روز خیر و شر در مقابل یکدیگر قرار گرفته بود.
معاویه خندید و گفت: وفاداری شما نسبت به علی پس از مرگش، از محبت شما به او در دوره حیاتش عجیب­تر است!
جانم بقربانت ،جانان جهان!

سوده میگفت؛شعرهای حماسی و ترانه های نبردات بامن بود!
راست است؟!
می‌گفت؛همین رو با افتخار به معاویه گفتم!!
او گفت: علی­ ابن ابی­طالب به شما جرأت داد که در برابر سلطان این چنین گستاخانه سخن بگویید.

عزیز بتول!بنفسی انت و امی
اصلا نهج البلاغه ات می‌شدم!
دیار به دیار و مجلس به مجلس!
میگفتم ؛طبیب دوار علی ام!
مدار “حق” میشدم چون تو همه حق بودی و هستی.
مدار” مهر” میشدم چون تو “یحببکم الله” شدی
صفا و صدق را جار میزدم چرا که” مع الصادقین” قرآن تویی.
جمله بسم الله میشوم ، چون تو نقطه “باء” آن هستی.
“ولی” تویی ! (من کنت مولاه…)
خب! “دوست” هم تویی.
اصلا هل اتای فاطمه تویی!

ای همسر بهترین زنان اهل عالم!
ای همسر بهشت!

بهشت با زهرای تو خوش است
بهشت با نگاه تو دلنشین است

اگر بودم همین ها میشدم برایتان !
می پذیری ام؟!!
الهی لا تكلني إلى نفسي طرفة عين ابدا.

ولی
مولا بگذار اقرار کنم! که برای یک جمله ات سرگردان ام!
بگویم؟!
خودت گفتی یا امیرالمؤمنین:
«و يا شوقاه الي رويتهم في حال ظهور دولتهم»؛
وه!چقدر مشتاق دیدارت هستم مهدی جان!
تو مشتاق مهدی ؟!
ما مشتاق تو؟!
چکار کنیم در این جمع اشتیاق ها!

اشتیاق! شوق! دیدار!

#میری

   دوشنبه 26 خرداد 1404نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

غدیر_خون

غدیر برکه ای که در آن دستهایی بالا رفت تا بگوید؛ ید الله فوق ایدیهم.
همه آن روز در ظاهر تبریک گفتند اما سیاه دلانی که فطرت را نخواستند درکنار دست ها عروج دهند و پایدار باشند، در زمینِ خون ،ماندند.
ماندند تا خون برویانند.
مگر خون رویدنی است؟!!
ولایت هم رویدنی است!
تسلیم هم رویدنی است!

باید دید نور از کدام مطلع طلوع کرده ، جانب اش را رصد کرد.
نوری به قدمت تاریخ علی یا شبه نوری به تاریخ نمایی معاویه ها.
گاه رویش آن حجربن عدی ها شد و گاه سردار حاجی زاده ها .
غدیر حاجی زاده از نوع نور شاهد و شهید بود
سردار !تو سالهاست زنده بودی و شهید بودی!!!
وقتی دلم برای شهید ها تنگ میشد ، تو را نگاه می کردم!
فرمانده!تو مالک ها را درس آموز بودی!
ای مرد! مردانگی با تو معنا میشد!
ادب با تو معنا گرفت.
جوانمرد غدیر! حیات با خون در رگ ها ، تداوم می یابد
حیات تو ! خون تو! رنگ زندگی تو! غدیر است.
غدیری شدنت جاویدان است
#زنده_شهید و #شهید_زنده عروج ات مبارک

1404/23 خرداد/18 ذیحجه/ کلاس نویسندگی استاد هادی منش/حرکت جوال ذهن

   دوشنبه 26 خرداد 1404نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

1 3 4 5 ...6 ...7 8