بوی سیب


 
  غبار غم برود حال خوش شود حافظ........امید تازه مویرگی ...
غبار غم برود حال خوش شود حافظ........امید تازه مویرگی

صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار
وز او به عاشق بی‌دل خبر دریغ مدار
به شکر آن که شکفتی به کام بخت ای گل
نسیم وصل ز مرغ سحر دریغ مدار
حریف عشق تو بودم چو ماه نو بودی
کنون که ماه تمامی نظر دریغ مدار
جهان و هر چه در او هست سهل و مختصر است
ز اهل معرفت این مختصر دریغ مدار
کنون که چشمه قند است لعل نوشینت
سخن بگوی و ز طوطی شکر دریغ مدار
مکارم تو به آفاق می‌برد شاعر
از او وظیفه و زاد سفر دریغ مدار
چو ذکر خیر طلب می‌کنی سخن این است
که در بهای سخن سیم و زر دریغ مدار
غبار غم برود حال خوش شود حافظ
تو آب دیده از این رهگذر دریغ مدار

تاریخ دریافت: 1 دی ماه/ 1:11 شب/ 1 ماه مبارک رجب/دوشنبه

موضوعات: خاطرات
[شنبه 1404-10-06] [ 04:34:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  الماس ...

الماس قلم نتراشیده ماند!!
استاد می‌گفت:《 باید نگین زیبای انگشتری شود.》
دلار سرسام آور بالا رفت و بازار ریخت بهم.
جواهرنشانان، الماس را در صندوق گذاشتند تا
وقت دگر!

#داستانک

موضوعات: دلنوشته هایم, قلم من
 [ 04:21:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  ارغوان- یاد دوره نویسندگی حوزه حضرت معصومه سلام الله علیها-قم. ...

گاهی چه خوبها خوبتر می‌شود
و گاهی خوبترها وارونه می‌شود

ارغوان! اشک گهربار درون
شده لبریز کنار ساحل
ارغوان،سوز صلابخش نماز
نیمه شب رقص کنار تربت
دستهایت
یک نگاهت،ارمغان ثانیه ها
ارغوان،صبر زمین!
تو خلاصه شده ای در نقطه
نقطه نون کنار الف قامت تو
ارغوان لختی آرام بمان!
کرد"سوء تفاهم” کار را به تمام
قلب سرخ واداده،شد ارغوانی دائم
قبض شد ریتم دم و بسط شده اشک درون
ارغوان رفت با بی انصافی
سایه اش کرد خموش، صفای زبون
خنده کردم با گریه تموم عمر و
کس ندانست نغمه ناخوانده این سوز درون

#میری/ 3 دی ماه 1404

ادامه »

موضوعات: دلنوشته هایم, قلم من, شعر های خودم
[پنجشنبه 1404-10-04] [ 01:41:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  یلدا ...

#داستانک

مادری به کتم و درجه شهادت رسید و نرفت
رقص موج خونین جگران،
همه چیز را از رنگ و بو انداخت
جلوه زنده شهید و پای در زمین افلاک
درد نبود،یلدای زجر بود
ندا می‌داد: اللهم عجل لوفاتی سریعا
اما
مرغ آمین هم نمی‌آمد تا بگوید: آمین
پر پرواز مادر ….کجا بود!

30 آذر 1404

موضوعات: دلنوشته هایم, قلم من
[سه شنبه 1404-10-02] [ 03:51:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  ساز صبا ...

شورم گذر کرد از درد آشنای دل
من مانده ام به تمنای صوت دل

گاهی دلم به نوایش غم می‌خورد
گاهی به همره لب لبخند می برد

از دل برون رفتنی نیست آنکه باز کرد
از هر دریچه ی جانم سازصبای دل

گاهی برای نبودن ثانیه ثانیه می‌شمارم
این سخت روزهای گذر زمان دل

عمری که دل سپرده بودم به قضای خدا
امروز التماس می‌کنم به قضای ابد برای دل
سه‌شنبه، ۱۱ شب، ۱۲ آذر

موضوعات: قلم من, شعر های خودم
[یکشنبه 1404-09-16] [ 10:55:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت