« اگر در روزگار علی علیه السلام بودم.... | شهید حاجی زاده » |
غدیر_خون
غدیر برکه ای که در آن دستهایی بالا رفت تا بگوید؛ ید الله فوق ایدیهم.
همه آن روز در ظاهر تبریک گفتند اما سیاه دلانی که فطرت را نخواستند درکنار دست ها عروج دهند و پایدار باشند، در زمینِ خون ،ماندند.
ماندند تا خون برویانند.
مگر خون رویدنی است؟!!
ولایت هم رویدنی است!
تسلیم هم رویدنی است!
باید دید نور از کدام مطلع طلوع کرده ، جانب اش را رصد کرد.
نوری به قدمت تاریخ علی یا شبه نوری به تاریخ نمایی معاویه ها.
گاه رویش آن حجربن عدی ها شد و گاه سردار حاجی زاده ها .
غدیر حاجی زاده از نوع نور شاهد و شهید بود
سردار !تو سالهاست زنده بودی و شهید بودی!!!
وقتی دلم برای شهید ها تنگ میشد ، تو را نگاه می کردم!
فرمانده!تو مالک ها را درس آموز بودی!
ای مرد! مردانگی با تو معنا میشد!
ادب با تو معنا گرفت.
جوانمرد غدیر! حیات با خون در رگ ها ، تداوم می یابد
حیات تو ! خون تو! رنگ زندگی تو! غدیر است.
غدیری شدنت جاویدان است
#زنده_شهید و #شهید_زنده عروج ات مبارک
1404/23 خرداد/18 ذیحجه/ کلاس نویسندگی استاد هادی منش/حرکت جوال ذهن
فرم در حال بارگذاری ...